خـــــدای مهربـــانــم ...
تــو نهایتی تــو مهربــانترینی
با تو من نفس کشیدنم همراه با عطر
حضور نــاب تــوست ..
و مـن چقدر خوشبختم کـه در آغوش
امــن رحمت تو هستم ای بیکران ... !
خــدای عزیز !...
تــو را سپاس بــرای حضورت
تــو را سپاس بـرای همه ی موهبتهایت
من بیصبرانه در انتظار معجزهی زندگیام
هستم ..
پروردگارا !
درخواستم برای دوستان وعزیزانم اینست
که معجزه ی آرامش، عشق و خوشبختی
آنها باشی ...
و ایمان دارم و یقینی عمیق از صمیم قلبم،
که خیلی زود، معجزه ی زندگیشان را به آنها
هدیه خواهی داد ...
آمین یا رب العالمین..
دلنوشته دلبستگی جدید | دلنوشته های جدید از سایت فازخونه | دلنوشته های 96
دلبستگی اعتیاد میاره...
اینو از همون لحظهای که حس میکنی کسی باید باشه و نیست میشه فهمید، فقط بدیش اینه که خودت وقتی متوجه میشی که کار از کار گذشته.
یه روزی که خیلی دیره، میفهمی اعتیاد به دوست داشتن، نه میکُشتت که راحت بشی، نه کمپ داره تا ترک کنی. فقط مثل شمع میسوزونتت که آب بشی.
یه روزی که خیلی دیره، سرت رو میگیری توی دوتا دستت و به این فکر میکنی که چطور بعضیا آفریده میشن که شبانه روز دوست داشته بشن، به این فکر میکنی که چرا به دنیا اومدی که دیده نشی؟
به کی بگی؟ یه روزی که نمیدونی کـِی بود، با پای خودت رفتی تا توی دنیای یکی دیگه گم بشی. تلخه که بفهمی هیچکدوم از این راهها برای رسیدن نبودن. تلخه که بفهمی، وقتی برگردی باید حرفات رو به خودت بزنی.
گاهی یه حرفایی رو نمیشه زد.
یه اشکایی رو نمیشه ریخت.
یه چشمایی رو نمیشه شست.
باید دلبسته باشی تا بفهمی؛
یه دردایی رو تا آخر عمر باید کشید.
دلبستگی، اعتیاد میاره.
دلنوشته حس زنانگی | دلنوشته | دلنوشته های کوتاه و جدید عاشقانه و عارفانه
من زنانگی هایم را نمی خواهم!
من موهای بلندم را نمی خواهم!
من لاک های رنگارنگم را دوست ندارم اصلا!!!
من از اندام باریک و ظریف بیزارم!
حالم بهم می خورد از این بغضهای دخترانه لعنتی...
از این اشک های دم مشک...
دلنوشته غمگین یک دقیقه سکوت... | دلنوشته | delneveshte | سکوت | دلنوشته جدید 96 | متن غمگین | متن دپ | فاز غم
یک دقیقه سکوت...
بخاطر خجالت کشیدن مردی که درامدش کفاف زندگیشو نمی دادچه برسد به خرید عید و پای رفتن به خونه رو نداشت
یک دقیقه سکوت...
بخاطر شرمندگی مردی که لباس چروکیده دست دوم رو بنام جنس خارجی تن بچش کرد برویش خندید و در خفا اشک ریخت
یک دقیقه سکوت...
بخاطر زنی که با شرافت تمام غرورش را زیر پا گذاشت و خونه تکونی دیگران رو انجام داد و خانم خونه اربابی کرد براش ولی تسلیم هیچ نامردی نشد
یک دقیقه سکوت...
بخاطر تبسم مصنوعی بر کنج لب زنی که چرخ کرده سنگدونی مرغ رو بجای گوشت چرخ کرده بخورد بچه در ارزوی کبابش داد
یک دقیقه سکوت...
بخاطر مستاجری که سر درد رو بهونه کرد و دستمال بر سر بست و پتو بر سر کشید و گریه کرد برای عید که صاحبخونه در قبال اجاره های عقب افتاده جوابش کرده بود
یک دقیقه سکوت...
بخاطر بچه ای که خجالت کشید و تو کوچه نیومد و با حسرت از لای در همبازی های لباس نو بر تن رو دید زد زیر گریه
یک دقیقه سکوت....
به خاطر انسانیت که این روزا مرده ولی تو میتونی اونو زنده کنی...
خدایا این روزا هوای خیلیارو داشته باش
سلامتی تنهایی که هیچ وقت تنهامون نمیزاره...
تنها اومدیم...
تنها هم میریم....
سلامتی هممون
پست شماره 1 : فرستنده i.r.a.r.m.a
لعنـــتی تو نـــازشو میکشی من سیگار..
حیـــف اون شبایی ک بخاطرت بودم تا صبح بیدار...😔
دلنوشته تنهایی و رفیق
میدونی رفیق؟
چندوقتیه یه حس و حال دیگه ای دارم
جدیدا هروقت به خنده هات نگاه میکنم دلم میلرزه
یا حتی وقتی داریم عکس میگیریم دلم میخواد بیام بغلت کنم، محکم بچسبم بهت که اگه چندسال دیگه دلت هوای منو کرد یا حتی خیلی اتفاقی این عکسا رو دیدی
بدونی اون لحظه چقدر دوست داشتم
حتی گاهی دلم میخواد برات هدیه ای بخرم تا هروقت نگاش کردی یادم بیفتی...
راستش وقتی وسط خنده هامون به این فکر میکنم که شاید چندسال دیگه مثل الان رفیق صمیمی نباشیم،بغض میکنم...
رفیق من دلم میخواد تا وقتی که نفس میکشم تو رو داشته باشم...
که همه رازهامو بدونی...
و حرفامو نگفته بفهمی...
حتی اگه دعواهامون ادامه داشته باشه...
اما اگر نشد...اگه دنیا نذاشت که باهم ادامه بدیم
قول بده بهم که اگر یه روزی بعد سالها اتفاقی منو دیدی،رد نشی و بری
قول بده یادت بیاری یه زمانی بهترین سال ها رو رفیق صمیمی هم بودیم...
قول بده رفیق...
#لعیا_محمدی_فرد
جمعه زنی است بیوه
خسته تر از رفتگری که صبح شنبه در گرگ میش هوا جارو میکشد..
دل اش خون تر از پرتقالی است که در بقالی های بالا شهر چیده شدند و برچسب اورگانیک دارند..
جمعه هم خسته است
دلنوشته با موضوع زن
کمتر زنی را دیدهام
که هنگام عبور از خیابان
دست مردی را نگرفته باشد
حتی در خیالش!!!!
# آتش نشانی
در میان شعله های آتش
این غیرت و شرافت و مردانگی تو بود
که زبانه میکشید...
در عجبم
آن لحظه ای که جانت را کفِ دست گرفتی
به این فکر نکردی که فرزندانت
از گفتن " پدر " محروم میشوند..؟
به این فکر نکردی که همسرت
با نبودن ات چه خواهد کرد..؟
آسوده بخواب
که نامَت
از روی اتیکتِ لباسِ آتش نشانی پاک شد
تا در آسمان این سرزمین هک شود.
تو شهید شدی
که " از خود گذشتگی " زنده بماند.
بعضـے هــا
آن قــدر بہ دیگرانـ
وفــــادارنــــــد
کہ بہ خــــودشانــ
خیــانــــــت مـے کننــد