بعضـے هــا 

آن قــدر بہ دیگرانـ 

وفــــادارنــــــد 

کہ بہ خــــودشانــ 

خیــانــــــت مـے کننــد







خیلی ســخته آدم
شـــب و روزش

تو یه گوشی لعنتی

بــــگذره ...





هر کاری میخواین تو زندگیتون بکنین ؛
ولی کسی رو که دوسش ندارین ؛
عاشق خودتون نکنید . . .






از همه اندوهگین تر ، 

کسی ست که از

 همه بیشتر می خندد....






اتفاقا از ادمایی که

انتظارشو نداشتین

انتظارشو داشته باشین!






همه ی ما
یک روز
به یک شخص خاص 
مبتلا شدیم ؛
ولی
انجمن حمایت از بیماران خاص 
از ما 
حمایت نکرد !






بعضی وقتا ی جوری 
خودکشی میکنی ک 
فقط جسمت 
سالم میمونه... 






چقد سخته ...
دلتو بشکونن ...
غرورتو بشکونن ...
قولاشونو بشکونن ...
قسماشونو بشکونن ...
و تو بخوای
حداقل بغضتو سالم نگه داری ...
ولی نمیشه ...





این روز ها

تاوان دل های ساده

شکستن است...





می ترسم از اینکه تنهایی خرید میکنی
از اینکه تنهایی سفر میری
از اینکه تنهایی کاراتُ انجام میدی
زندگی میکنی
می خندی
گریه می کنی
می ترسم...
می ترسم تنهایی رو حسابی یاد بگیری...





هیس !!!

صدای هق هق می آید

انگار باز کسی

 قول ماندن داده بود






دیگه دلم برات تنگ نمیشه ؛

فقط وقتی بهت فکر میکنم ؛

مجبور میشم عمیق تر نفس بکشم …






همه ی ما یکیو داریم 
ک نه باخودش میتونیم باشیم
نه باغیر خودش!..

   





هیچڪس
 نمیـدانـد ،
بـه وقـت دلـتنگـی!
وزن یڪ آه... 
چقـدر مـی تـوانـد ،
 سنگیـن باشـد!!






اندڪی تغییـر در 
ضـرب المثـل ها لازم است...
قـدر زر، زرگـر شناسـد 
قـدر دل را هیـچ ڪس






هیچـــــوقت

 کــــسی که دوســــش دارے رو
  
خــدای خودت نکن..  

بعدأ عــذابی نــازل میکنه  

بــدتر ازعـذاب الـہے ...






تلخ یعنی
دچارِ آدمی باشی
که نمیخواهد راهـِ چارهـ ات باشد

 




دلتنگی و بی قراری

برای کسی که

حتی اندکی به یاد شما نیست

خیانت به خودتان است...






تــو هم تلخ بودی

تلــــخ درست مثل قطره های فلج اطفالی

که در کودکی به خوردم می دانند

غافل از اینکه این بار تلخی تــــو دلم را فلــــج کرد....







کاش ذهنم مجازی بود 

با یه دلیت اکانت
 
همه چی پاک می شد...






ترسم از این است که
 یک شب بخواهى به 
خوابم بیایى و من هم چنان به
 یادت بیدار نشسته باشم...






★مجــــرم بـــود و دستگیر شد۰۰۰

★ڪسی ڪه لبخند بر لب داشت۰۰۰

★در شهــــرے ڪه۰۰۰

★خنــده ممنــوع بــــود ۰۰۰






مچاله شده ام
درون حسی پوچ
انگار که
در حال غرق باشی و
به موج ها چنگ بیاندازی...






اینجا همه تنهان !

اما خلیلیا هنوز گرمن !

متوجه نشدن !






‏‎حتی اگر خودت بروی ، 
‏‎جای دستهایت 
روی تمام زندگی ام باقی میماند...






یه خدافظی پایان میده ...
به تموم خاطرات 
به تموم احساسات 
به تموم حرفا
فقط یه کلمس ولی یه ادمو نابود میکنه...






فقط کافیه یه اشتباه کنى،

کم عقل ترین آدماى شهر واسه

نصیحت کردنت صف میبندن:)







نسلی هستیم که روزها میخوابیم
و شب ها بیداریم ؛
چون تاریکی شب برامون قابل
 تحمل تر از تاریکی روزامونه....






درد در تاریخ گم نمی شود بلکه 

از نسلی به نسل دیگر

 منـــتقل می شود ....





چشمت را باز می کنی و می بینی
بزرگترین ضربه ها را 
همان هایی زده اند که زمانی
با چشم بسته و از ته دل 
دوستشان داشتی...





تمام دنیا را دوره افتاده ام
شهر به شهر
خانه به خانه
اما افسوس...
نه من شاهزاده ی شهرم
و نه لنگه کفشی از تو جا مانده...
من فقط یک رهگذرم
که بجز نگاهی جا مانده از تو
هیچ چیز دیگری ندارم...






به من بگو
لحظه هایت بدون من،
به تلخی
 لحظه لحظه های من بدون توست؟!






برف هم که نبارد
سرد که نگاهم کنی
 احساسم
تا مغز استخوان یخ می‌زند!
















کلمات کلیدی : دل نوشته های خفن و ناب عاشقانه ، غمگین ، زیبا و کوتاه