دانلود رمان عاشقانه pdf

دانلود رمان های عاشقانه | رمان های بدون سانسور | عکس نوشته های فاز سنگین | داستان های کوتاه غمگین

دانلود رمان عاشقانه pdf

دانلود رمان های عاشقانه | رمان های بدون سانسور | عکس نوشته های فاز سنگین | داستان های کوتاه غمگین

سلام خوش آمدید

داستان عاشقانه بهشت

سه شنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۶، ۰۴:۵۸ ب.ظ

داستان عاشقانه بهشت

سال ها قبل زمانی که به عنوان داوطلب در بیمارستان کار می کردم، با دخترکی به نام «لیزا» آشنا شدم که از بیماری سخت و نادری رنج می برد.
گویا تنها شانس درمان او، گرفتن خون از برادر 7 ساله اش بود، چون که آن پسرک نیز پیش تر آن بیماری را گرفته بود و به طرز معجزه آسایی نجات پیدا کرده بود.
پزشک معالج، وضعیت سخت بیماری لیزا را به زبانی کودکانه برای برادر 7 ساله او توضیح داد و سپس از آن پسرک سوال کرد : آیا برای سلامتی خواهرت حاضری به اون خون اهدا کنی؟


پسر کوچولوی داستان عاشقانه ما کمی مکث کرد و از دکتر سوال کرد : اگه این کار رو بکنم خواهرم زنده می مونه؟
دکتر پاسخ داد: بله.
و پسرک نفس عمیقی کشید و قبول کرد.
او را در کنار تخت خواهرش خواباندند و دستگاه انتقال خون رابه بدنش متصل کردند.
پسرک به خواهرش نگاه می کرد و لبخند می زد و در حالی که خون از بدنش خارج می شد، از دکتر پرسید : آیا من به بهشت می رم؟!!!؟؟
پسرک این داستان احساسی با شجاعت خود را آماده مرگ کرده بود، چرا که فکر می کرد که قرار است تمام خونش را به خواهرش بدهد!

زندگی حقیقی ما هنگامی است که کاری برای کسی انجام دهیم که توانایی جبران محبت ما را نداشته باشد.
امیدوارم از این داستان عاشقانه و داستان احساسی بسیار زیبا لذت برده باشید

  • فازخونه

داستان عاشقانه بهشت

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

دانلود رمان عکس نوشته رمان کده رمان رمان جدید دانلود رمان جدید رمان سرا فاز سنگین رمان های جدید عکس پرفایل فازخونه رمان عاشقانه

آخرین نظرات