هیچ اتفاقی قرار نیست بیفتد 

اما،

آدمی است دیگر،

همیشه 

منتظر می ماند ...!





برای قدم زدن با تو

هرزگاهی از خودم،

بیرون می زنم،

روحم هنوز،

به خانه برنگشته است!





نفسم بند نفس های کسی هست که نیست ...






گهگاهی که دلم می گیرد

پیش خودم می گویم

آن که جانم را سوخت

یاد می آرد از این بنده هنوز ؟





پاییز

یک نوار کاست قدیمی است 

که یک طرفش 

با صدای باران پرشده

یک طرفش با صدای تو ....





منبع این پست وبلاگ فازخونه میباشد