رمان پاییزان از مینا محمدپور

رمان پاییزان از مینا محمدپور

نام رمان :رمان پاییزان

به قلم : مینا محمدپور

امتیاز : ۱ از ۵

تعداد صفحات : ۱۱۰

حجم رمان : ۲.۱۷ مگابایت پی دی اف , ۰.۹۹ مگابایت نسخه ی اندروید , ۱۱۲ کیلو بایت نسخه ی epub

خلاصه ای از داستان رمان:
رها عاشق یکی از آشناهاشون به اسم نیمائه،عشقشو به نیما میگه ولی نیما بنا به دلایلی که اخر کتاب گفته میشه با ساناز ازدواج میکنه و
رها دچار افسردگی میشه دوستش برای اینکه از افسردگی دراد بهش پیشنهاد میده که تو شرکت پسر عموش امیر علی کار کنه رها استخدام میشه و
مساعل مختلفی پیش میاد تو شرکت و باعث میشه امیر علی از رها خوشش بیاد و باهم ازدواج کنن ولی چند ماهی ای از زندگیشون نگذشته بود
که رها میفهمه …..

فرمت رمان:pdf,apk,epub

دانلود رمان پاییزان از مینا محمدپور با فرمت pdf
دانلود رمان پاییزان از مینا محمدپور با فرمت apk
دانلود رمان پاییزان از مینا محمدپور با فرمت epub
دانلود رمان پاییزان از مینا محمدپور با فرمت java

صفحه ی اول رمان:

چقدر هوای عروسی غم داشت؛ البته فقط برای من خیلی سخت بود. غم هوای دلتو، سیاهی هوای دلتو، بارونی بودن هوای دلتو؛ حتی پدر و مادرت نفهمن، خیلی سخته…
من نیما رو خیلی دوست داشتم خیلی… آخه چطور دلش اومد به این همه احساس من بی توجه باشه و منو احساسمو عوض کنه با این دختره ی… اه
خدایا مگه من چیکار کردم که مستحق اینقد بدجنسیام! آخه چی کم داشتم که… با همین فکرا خوابم برد. صبح ساعت ۵/۷ پا شدم که حاضر شم برم دانشگاه، تو آیینه به خودم نگاه کردم… چشمام خیلی پف داشت چون دیشب بعد از اینکه از عروسی اومدم تا نزدیکای صبح گریه کردم. همهش یاد صحنههای عروسی میافتادم. یاد نگاههای عاشقانۀ نیما به ساناز، رقص تانگوشون، یاد عشوههای ساناز، ب*و*س*ی*د*ن نیما… و همۀ اینا، با صحنۀ اون روزی که عشقمو به نیما گفتم و اون گفت من تو رو فقط به عنوان دوست معمولی دوست دارم، میان جلو چشمم… تو این افکار بارونی غرق بودم که یهو صدای در اومد مامانم بود:
– رها ساعت هشته چرا نمیای صبحونه بخوری، دیرت میشهها!
تا صورتمو دید فهمید چشام پف داره
– چرا چشمات پف داره؟ مریضی؟
– نه بابا مریض چیه چشام میسوزه، فک کنم واسه آلودگی هواست چند روزه اینجوریام.
همیشه وقتی دروغ می‌گفتم مامانم می‌فهمید که دارم دروغ میگم! نمی دونم، نمی دونم از مدل صدام بود یا از تو چشام؛ ولی بالاخره می‌فهمید ایندفعه هم فهمید دارم دروغ میگم:
-رها؟!
-بله؟
-این پف، پفِ آلودگی هوا و سوزش چشم نیست
– پس پف چیه؟
– نمی دونم تو بگو…
– اه ول کن مامان من، چرا اذیت می‌کنی؟ واسه آلودگی هواست
– رها به من دروغ نگو واسه نیماست…
رمان پاییزان از مینا محمدپور