دانلود رمان خاطرات مهلا

خلاصه:توپیاده رو ، نزدیک کوچه مون بودم . همه جا خلوت بود. صدای یه موتور رواز پشت سرم شنیدم ! داشت نزدیک میشد...

 !هرچه نزدیکتر می شد، سرعتشم کمتر می شد! خیلی ترسیده بودم! جراتم نمیکردم برگردم به پشت سر نگاه کنم ببینم کیه؟ شاید من الکی ترسیدم؟! محلمون دانلود رمان خاطرات مهلا بدی ای داره ؛ تا ساعت از یازده و نیم بگذره کلاغم تو محله پر نمیزنه ! …ایستاد . خیلی خیلی ترسیده بودم! احساس کردم راننده اش از موتور پیاده شد ! یا خدا…امروز از لوازم التحریری سر کوچه‌مون یه دفتر خاطرات خریدم

نام : خاطرات مهلا

نویسنده : DEHGANI(محبوبه دهقانی)

ویراستار:shaparak20

ژانر : اجتماعی ، عاشقانه


طراح جلد:fadya.mz


نمی‌دونم چرا یک دفعه تصمیم گرفتم از امروز خاطراتم رو ثبت کنم! شاید


مسخره بیاد، کسی به سن و سال من خاطره بنویسه، شایدم نه! اما به


هر حال تصمیمیه که از امروز گرفتم! البته می‌گم سن و سال منظورم این


نیست که هیچ کس نمی‌تونه خاطراتش رو بنویسه اما خب، بیشتر دیدم


بچه های دبیرستانی خاطره می‌نویسند نه یه دختر بیست و چهار ساله!


از این فکرهای الکی ای که جدیدا تو ذهنمه خسته شدم. به قدری فکرام


بی خوده که بعضی وقت ها خیلی احساس حقارت می‌کنم؛ احساس


پوچی می‌کنم. این فکرا چه زمانی به سراغم میاد؟ زمانی که با دوستام


کنار هم می‌شینیم اونا ازخواستگارهاشون می‌گن؛ اما من حتی یک


خواستگارم ندارم که بخوام براشون تعریف کنم. نمی‌دونم چرا و دلیلش


چیه؟ آخه من که هیچ مشکل و کم و کسری ندارم؟ نه زشتم، نه


بیریختم، نه خانواده بدی دارم و نه هیچ چیز دیگه. نمی‌دونم دلیل اینکه


حتی یک نفر هم در خونمون رو نمی‌زنه چیه؟ نکنه واقعا زشتم و 

Apkدانلودرمان برای اندروید ، تبلت

Jarدانلود برای جاوا

PDFدانلود برای کامپیوتر ، ویندوز

PDFدانلود پی دی اف برای موبایل - تمامی گوشی ها

ePubدانلود برای آیفون ، ایپد ، اندروید ، تبلت