دانلود رمان عاشقانه pdf

دانلود رمان های عاشقانه | رمان های بدون سانسور | عکس نوشته های فاز سنگین | داستان های کوتاه غمگین

دانلود رمان عاشقانه pdf

دانلود رمان های عاشقانه | رمان های بدون سانسور | عکس نوشته های فاز سنگین | داستان های کوتاه غمگین

سلام خوش آمدید

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان کوتاه جشن تولد» ثبت شده است

داستان کوتاه جشن تولد | داستان کوتاه | داستان کوتاه دوست | داستانک

داستان کوتاه جدید و زیبا 96 | فازخونه | داستان های کوتاه

هرگز آن روز را که مادرم مجبورم کرد به جشن تولد دوستم بروم، فراموش نمی کنم.

 من کلاس سومی بودم و آن روز دعوتنامه ی فقیرانه ای را که با دست نوشته شده بود، به خانه بردم و گفتم:

 «من به این جشن تولد نمی روم. این بچه هه تازه به مدرسه ما آمده است. اسمش روت است. برنیس و پت هم نمی روند. ولی او تمام بچه های کلاس را دعوت کرده است!»


مادرم دعوتنامه را نگاه کرد و سخت اندوهگین شد. 

بعد گفت: «تو باید بروی. من همین فردا یک هدیه برای دوستت می خرم.»

باورم نمی شد. مادرم هیچ وقت مرا مجبور نمی کرد به مهمانی بروم و ترجیح می دادم بمیرم، اما به آن مهمانی نروم. اما بی تابی من بی فایده بود.

روز شنبه مادرم مرا از خواب بیدار کرد و وادارم کرد آئینه صورتی مروارید نشانی را که خریده بود، کادو کنم و راه بیفتم. 


بعد مرا با ماشین سفیدش به خانه روت برد و آنجا پیاده ام کرد.

از پله های قدیمی خانه بالا می رفتم، دلم گرفت. 

خوشبختانه وضع خانه به بدی پله هایش نبود.

 دست کم روی مبلهای کهنه شان ملافه های سفید انداخته بودند. بزرگترین کیکی را که در عمرم دیده بودم، روی میز قرار داشت و روی آن نه شمع گذاشته بودند. 

۳۶ لیوان یک بار مصرف پر از شربت کنار میز قرار داشت. 

روی تک تک آن ها اسم بچه های کلاس نوشته شده بود. 

  • ۰ نظر
  • ۰۹ اسفند ۹۵ ، ۰۱:۲۸
  • فازخونه

دانلود رمان عکس نوشته رمان کده رمان رمان جدید دانلود رمان جدید رمان سرا فاز سنگین رمان های جدید عکس پرفایل فازخونه رمان عاشقانه

آخرین نظرات