رمان بازی تمومه از snow girl

رمان بازی تمومه از snow girl

نام رمان : رمان بازی تمومه

به قلم : snow girl

امتیاز : ۱ از ۵

تعداد صفحات : ۳۲۱

حجم رمان : ۴.۲۷ مگابایت پی دی اف , ۱ مگابایت نسخه ی اندروید , ۲۶۰ کیلو بایت نسخه ی epub

خلاصه ای از داستان رمان:
هیلا دختریه که زیاد با روحیه های دخترانه آشنایى ندارد و همین باعث میشه که در زندگی اش دچار شکست عشقى بشه.
و در همین موقع با پسری بنام کسرى آشنا میشه که او هم مشکلى دارد و

هیلا از او تقاضاى کمک میکند تا به او یاد دهد که چکار کند که از عشق اولش انتقام بگیرد
و در ازاى آن او هم به کسرى کمک کند….

پایان خوش

فرمت رمان:pdf,apk,epub

دانلود رمان بازی تمومه از snow girl با فرمت pdf
دانلود رمان بازی تمومه از snow girl با فرمت apk
دانلود رمان بازی تمومه از snow girl با فرمت epub
دانلود رمان بازی تمومه از snow girl با فرمت java

صفحه ی اول رمان:

هیلا
صداى تلفن مثل دارکوب رو مخم بود، با حرص بالش را از زیر سرم بیرون کشیدم و روی سرم گذاشتم تا صدایش کمتر شود، اما انگار کسى که پشت خط بود نمیخواست دست بردارد به ناچار دستشم را از زیر پتو بسوى موبایلم بردم بدون اینکه چشمهایم را باز کنم تا خوابم بپرد. دکمه اتصال را زدم و گفتم:
_الو
صداى ماهان در گوشم پیچید که گفت: :خوابى
با شنیدن صداى ماهان یهو خواب از سرم پرید پتو را کنار زدم و سرجام نشستم .دوباره صداش را شنیدم که گفت:
_الو هیلا صدامو میشنوى؟
با عجله گفتم:آره آره میشنوم چیزى شده
-نه مگه قرار چیزى بشه ،من تا یکى دو دقیقه دیگه در خونتم بیا میخوام باهات حرف بزنم
خواستم جواب بدم که دیدم گوشى را قطع کرد.
بلند شدم و سریع بسمت دستشویى رفتم و دست و صورتم را شستم و مسواک زدم

الان احتمالا دیگه میرسید دویدم کمد لباس و باز کردم و اولین مانتو را بیرون کشیدم و تن کردم و

شالى هم که روى تختم بود برداشتم و سرکردم دیگر وقتى نبود شلوارم را عوض کنم یک گرمکن ورزشی پام بود بیخیال شدم و کتونى هایم را پا کردم و کلید را برداشتم و با حالت دو بسمت آسانسور هجوم بردم شانس آوردم

یک طبقه بیشتر باهم فاصله نشد سریع خودم را توش انداختم و دکمه همکف را فشردم
طول حیاط را دویدم و در و باز کردم و با یک نگاه ماشین ماهان را دیدم بسمت در آن رفتم ،سرش را روى فرمون گذاشته بود،

فقط یک روز ندیده بودمش اما دلم خیلی تنگ شده بود با انگشت به شیشه تقه اى زدم سرش را بلند کرد

لبخند گل و گشادى زدم اما او با نگاه بى تفاوتى قفل در را باز کرد در و باز کردم و تند پریدم

تو ماشین و بسمتش خم شدم تا گونه اش را ببوسم اما دستش را جلو آورد و گفت: خیلی خستم
جالب بود به جاى اینکه من بابت دیروز عصبانى باشم که یا گوشیش خاموش بود یا در دسترس نبود

اما من کلا آدمى نبودم که این چیزها ناراحتم کند ،
رمان بازی تمومه از snow girl