دانلود رمان شاید به رنگ خاکستری از v.rahimi1
دانلود رمان شاید به رنگ خاکستری از v.rahimi1
خلاصه داستان:
درمورد پسری به اسم ارشام هستش که منزوی وگوشه گیره…
دختری توی یه صحنه تصادف وارد زندگیش میشه. ارشام خواننده اس…
و دوران بچگی تلخی داشته و جلوش مادرشو به قتل می رسونن…
سحر دختر داستان ارشام رو عاشق خودش میکنه تا اینکه روز عروسیشون یه اتفاق تلخ می افته و بعد از چند روز….
قسمتی از داستان:
با اتمام اهنگ توی برج میلاد هوادارم شروع کردند به جیغ کشیدن و تشویق یکم دلم گرفت برا اون خنده هاش قربون مامانم ۲۳ ساله ندیدمش چقدر دلم تنگه -سلام دوستان مرسی از حضورتون… مکثی میکنم و ادامه میدم… -این اهنگ رو هم به یگانه عشقم تقدیم میکنم “باز حرف مبهم همیشگی… باز یگانه فردش که از نظر همه پنهان بود. از دلتنگی حالش گرفته شد. هیچ وقت گریه نمیکرد و نمیخندید؛ فقط اهنگاش گرم بود. به جز اهنگاش سردیش به همه شرایط نفوذ می کرد. لحن مغروری داشت ارشام مهرجو{لوکاس فردینانت که البته بعد از جریاناتی اسمش شد ارشام و مسلمون شد} پسری باچشم های خاکستری سبز{که البته به خاطر تغییر اسمش بعد از اینکه ۱۸ سالش شد و خواست داخل اجتماع بره از لنز قهوه ای مشکی استفاده میکرد} با موهای خرمایی و یکی از بهترین خواننده های کشور. هیچ وقت دختری توی خلوتش نبود. قد بلند و هیکلی ورزیده داشت. پسری که شبیه به بهترین بازیگران المانی یا حتی بهتر بود و هر دختری براش سرو دست میشکست” همه توی برج جمع بودن. عکاس ها مدام از اون عکس می گرفتند. کلافه شد ولی بروز نداد؛ چون طرفداراش مثل امیدش بودند. عذر خواهی محترمانه ای کرد و در حال بیرون اومدن از سالن بود که دختری داد زد: