دانلود رمان های عاشقانه | رمان های بدون سانسور | عکس نوشته های فاز سنگین | داستان های کوتاه غمگین

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان کوتاه خیانت» ثبت شده است

داستان کوتاه پسر خیانت کار


یه شب تو ماه رمضون تو شبای احیا تو امام زاده عاشق شد عاشق پسری که فکر میکرد بهترین پسر دنیاست.باهرکسی که میشناخت فرق داشت اون موقع ها سوم دبیرستان بود یه روز دلو زد به دریا رفت با دوستش یه سیم کارت خرید و به پسر پیام داد و باهاش دوست شد بعد یه مدت خودش و بهش معرفی کرد نزدیک 1 سال باهم دوست بودن ولی هیچ وقت بغیر از تلفن باهم ارتباطی نداشتن.تا اینکه نزدیک عید بود و بابای دختر گوشی دختر و پیدا میکنه و شماره پسرو میبینه و میشناسه ولی دختره کتمان میکنه و از اون شب زندگی دختره میشه جهنم هر روز عذاب و دعوا و جنگ و از درس محروم میشه از در بیرون نمیره شب تا صبش درد و گریه تو اون مدت پسره جلوی بابای دختره نمیرفت حتی تلفنشم مسدود کرده بود. تا بعد 1ماه دختره از خونه به پسره زنگ میزنه باهم حرف میزنن تا چند وقت که دختره وقتی زنگ میزنه پسره جواب نمیده چند روز پشت هم بازم جواب نمیده دختر نامید میشه و دیگه زنگ نمیزنه. میگذره دختره بعد1سال میره برای ادامه تحصیلشو ثبت نام میکنه وزندگیش عادی شده بود که اخرای شهریور پارسال دوباره یاد عشقش میوفته گوشی و برمیداره و به پسره پیام میده و دوباره رابطشون شروع میشه دختره میفهمه که پسره سربازه باهم روزای میگذرونن ولی پسر دیگه مثل سابق نبود خیلی خشک بود دختر تو دلش میگه حتما چون سربازه خستس برای اولین بار قرار میزارن همو میبینن همینجور باهم بودن تا اینکه یه روز دختره میفهمه پسره بهش خیانت کرده دنیاش خراب میشه به پسره میگه پسره دیگه با اون دختر کات میکنه دختره میبخشدش و باهم میمونن ولی پسر هر روز رفتاراش بد بود به دختر فحش میداد دعوا راه مینداخت ولی دختر کوتاه میومد چندباری قرار گذاشتن همو دیدن دیدن تا دیگه اخرا دخترا باید التماس میکرد موقع هایی که پسر از پادگان میومد بیاد ببنش.تو این همه مدت دختره فقط 2بار دسته پسره و گرفته بود ولی با همون دوبار دنیاش عوض شده بود .1سال و4ماه میشد باهم بودن بعد اون ماجرا .همیشه وقتی دعواشون میشد پسره به دختره محل نمیذاشت تا اینکه یه روز که پسره از پادگان داشت میمومد خونه دختره زنگ زد بهش گفت ببینمت پسر گفت نه حوصله ندارم دختره التماس پسره دعوا فحش دختره باز زنگ زد بازم گفت اشکال نداره قربون صدقش ولی بازم فایده نداشت پسره همش دختره خرد میکرد دختره دیگه خسته شد بود دیگه قطع کرد وقتی اومد خونه دید پسره هرچی از دهنش دراومد تلگرام براش فرستتاده دختره دیگه برید تموم کرد چندبار به پسره پیام داد ولی پسره گفت چیزی بینمون بوده مگه؟الان اون دختر مونده و درداش. داداشا توروخدا اگه کسی و دوست ندارید بخاطر تنها بودن خودتون هیچ وقت نزارید بهتون وابسته و دلبسته بشه بعضی دخترا واقعا مظلومن

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فازخونه

داستان کوتاه خیانت دخترک


روزی روزگاری پسرکی با دخترکی بچگییشان را سر کردند بعد از سال ها پسرک احساس کرد که دیگر نمیتواند بدونه آن دخترک زندگی کند خواست که به دخترک احساسش را بگوید یعد از چند روز دخترک را دید و پسرک با کمی من من ...! کردن به دخترک گفت عاشقت شده ام و با تمام وجود دوستت دارم دخترک کمی مکث کرد و گفت که او نیز پسرک را دوست دارد دخترک وپسرک سالهای سال با یکدیگر بودند و با هم بزرگ شدند ولی خانواده هایشان نمیدانستند که ایندو یکدیگر را میخواهند یه مدتی پسرک برای کار به شهری دیگر رفته بود در این مدت برای دخترک خاستگار امد و دخترک بدونه هیچ دلیلی به آن پسر جواب مثبت داده بود گذشت و گذشت تا پسرک امد برای عید با هزار و یک رویا ... 

عید شد و پسرک به همراه خانواده اش برا عید دیدنی رفتند خانه خانواده دخترک که ای کاش هیچوقت نمیرفتن .... 


پسری در کناره پدره دخترک ایستاده بود که پسرک هیچوقت اورا ندیده بود سلام و احوال پرسی کردند و نشستن و گرم حرف زدن شدند پسرک تو فکر این بود که آن پسر کیست دخترک در آشپز خانه داشت وسایل پزیرایی را اماده میکرد که مادره دخترک به پسرک گفت که برود و به دخترک کمک کند. پسرک رفت پیشه دخترک و دخترک با جساتی بی حد از پسرک پرسید پسره خوشتیپه پسرک با کنجکاوی پرسید راستی این کیه .دخترک گفت نامزدمه مگه نمیدونستی ....؟



پسرک انگار دنیارا برسرش خراب کرده باشند گفت چی ؟؟؟؟کیه ؟نامزدت!!!!! 

گفت مگه قرار نبود ما...... 

دخترک بدونه جواب دادن سرش را انداخت پایین و هیچی نگفت.... پسرک همان جا پاهایش سست شد و افتاد زمین همه ی رویاهایش نابود شد پسرک بعد از چند دقیقه خودش را جمع کرد و با چشمانی گریان بدونه هیچ حرفی از خانه زد بیرون و رفت به همان شهری که رفته بود پسرک دنیایش نابود شده بود بعد از یک ماه کارت عروسیه عشقش رو براش فرستادن پسرک برگشت به خانه و رفت به عروسیه همه کسش .درهمان شب پسرک خود کشی کرد و ۲ماه رفت کما بعد ۲ماه پسرک به هوش امد و فقط تنها چیزی که گفت .گفت عشقم زندگیش خوبه .اخه چرا اینکارو کرد ؟و هزار و یک چرا ؟ذره ذره آب میشد

هی روزگار نامرد

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فازخونه

داستان کوتاه بچه فقیر را هوس عاشقی کردن خطاست

ﭘﺴﺮ ﺩﻭﯾﯿﺪ ﺳﻤﺖﮔﻮﺷﯿﺶ ﮐﻪﺯﻧﮓ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ ﭘﺴﺮ : 

...ﺳﻼﻡ ﻋشقم

ﭼﻄﻮﺭﯼ ﺑﺨﺪﺍ ﺩﻟﻢ ﯾﻪ ﺫﺭﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍ ﺻﺪﺍﺕ

ﻣﯿﺪﻭﻧﺴﺘﻢ ﺩَﻭﻭﻡ ﻧﻤﯿﺎﺭﯼ ﻗﻬﺮ ﺑﻤﻮﻧﯽ 


ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺪﻭﻥِ ﻫﯿﭻ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﭘﺮﺳﯽ :

ﺑﺒﯿﻦ ﺗﻮﺧﯿﻠﯽ ﭘﺴﺮِ ﺧﻮﺑﯽ ﻫﺴﺘﯽ ﻭﺍﻗﻌﺎً ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﻫﺎﺕ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﮐﺮﺩﻣﻮ ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﯾﺎﺩﻡ ﻧﻤﯿﺮﻩ ﺗﻤﺎﻡِ ﺷﻮﺧﯽﻫﺎﻣﻮﻥ ،ﺩﻭﺍﻫﺎﻣﻮﻥ ،ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﻣﻮﻥص ،تاﺻﺒﺢﭘﺸﺖِ ﮔﻮﺷﯽ ﻗﺮﺑﻮﻥ ﺻﺪﻗﻪ ﺭﻓﺘﻨﺎﻣﻮﻥ ﻭﻋﺪﻩ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﯿﺪﺍﺩﯾﻢ ﻭﺍﺳﻪﺯﻧﺪﮔﯽِ ﻣﺸﺘﺮﮐﻤﻮﻧﻮ ﻫﯿﭻ ﮐﺪﻭﻣﻮ ﯾﺎﺩﻡ ﻧﻤﯿﺮﻩ ﻭﻟﯽ ﺗﻮﻧﻪ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺩﺍﺭﯼ ﻧﻪ ﭘﻮﻝ ﺣﺎﻻ ﻫﺮﭼﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺧﻮﺷﮕﻞﻭ ﺧﻮﺵ ﺗﯿﭗ ﺑﺎﺷﯽ ﻣﮕﻪ ﻧﻮﻥِ ﺷﺐ ﻣﯿﺸﻪ !!!!


 ﭘﺴﺮ : ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﺗﺎﺯه 18 ﺳﺎﻟﻤﻪ !


ﺩﺧﺘﺮ : ﻋﺸﻘﻤﻢ ﮐﻪ ﮐﻨﺎﺭﻡ ﻧﺸﺴتہ 18 ﺳﺎﻟﺸﻪ ﻭﻟﯽ ﺗﺎﺯﻩ پورشه ﺧﺮﯾﺪﻩ ﺍﯾﻦ ﻫﻔﺘﻪ ﻫﻢ ﺩﺍﺭﯾﻢﻣﯿﺮﯾﻢ ﮐﯿﺶ ﻗﺮﺍﺭِ ﺑﺎﺑﺎﺵ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ ﺷﻮ ﺑﺨﺮﻩﺑﻌﺪﺑﯿﺎﺩﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﯾﻢ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻡ ﺑﮕﻢ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﯿﻢ ﺑﺎ ﻫﻢﺑﺎﺷﯿﻢ ﺑﺮﺍﯼِ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽِ ﻣﺎﻫﻢ ﺩﻋﺎ ﮐﻦ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ

ﭘﺴﺮ : ﺍﻣﺎ . . ‏[ ﺑﻮﻕِ ﺍِﺷﻐﺎﻝ ‏]


 ﭘﺴﺮ ﺭﻓﺖ ﯾﻪ ﮔﻮﺷﻪ ﻭ ﺑﺎﺯ

ﺳﯿﮕﺎﺭﺷﻮ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﺮﺩ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﺍﺷﮏ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪ ﻭ ﺯﯾﺮِﻟﺐ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﺳﻼﻣﺘﯽِ ﺧﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺁﺭﺯﻭﻡ ﺧﻮﺷﺒﺨﺖﮐﺮﺩﻥِ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ ↻

ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻧﻔﺮِ ﺳﻮﻡ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﻨﻮ ﺑﻪﺁﺭﺯﻭﻡ ﻣﯿﺮﺳﻮﻧﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽِ ﺗﻮ ﭼﻮﻥ ﺑﻬﻢ ﯾﺎﺩ ﺩﺍﺩﯼﻋﺸﻖ ﻣﺎﻝ فقیرا نیس

راست میگه بچه فقیر را هوس عاشقی کردن خطاست×

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
فازخونه

داستان کوتاه غمگین عشقم داداشم شد.!

عشقـــــم😓

-هوم😒

میشـہ نری بمونی پیشم؟؟😔😭

-ن ببخشید بخدا واسه خودت میگم👉

پس فقط جای یہ داداش باهام باش..باشہ؟؟😭

-هه باشه😒

فقط یچیزی😖

-زود بگو کار دارم اجی🚶

هیچ وقت بهم نگو اجی 😭💔

یہ ماه بعد..

آجی؟؟

جونم 

-میخام یکیو بت معرفی کنم

کیو!؟؟

-با یہ دخترے دوس شدم خیلے دختر خوبیه بهش گفتم ی اجی دارم خیلی خوبه میخام باهم اشنا شید

(مگہ من بد بودم)اهان مبارکه باش شب میام ک باهم بحرفیم اشنا شیم

-منتظرمااا..بای

بای

1هفته بعدش..

-اجے😭

جونم (بهش گفته بودم نگو اجی)

-رفت زندگیممم رفت حالم خیلے بده😭😭

الهی بمیرم گریه نکن من طاقت گریه هاتو ندارم😰💔میخای برم باهاش حرف بزنم برگردهـ😭؟؟

-برمیگرده؟؟😞

اره شاید برگشت💔😖

-مرسے اجی ی دنیا ممنون

1سال بعد..

-سلآام اجی خوبی؟؟

(مگ میتونم خوب باشم😭)اره مرسی تو خوبی

-فداتشم مرسی یہ خبر خوش برات دارم 

چے؟؟

-داداشت داره داماد میشہ😌😝

(عشقم داره داماد میشه واییی خدا انصافت کجا رفته)با صدای لرزون میگم مبارکه 😭😭💔

-باید واسه عروسیم بیایا..اخر هفتس

نہ اخر هفتہ جایی کار دارم نمیتونم😭

-نہ دیگہ نشد یعنے نمیخای بیای داداشتو تو لباس دومادی ببینی

بااشه میام ادرسو برام بده😭😭 -کردم

تو دنیا فعلا بای.

قط کردم گوشیو خدآآ چیکار کنم عشقم داره داماد میشه من برم عشقمو کنار عشقش تو لباس دامادی ببینم کہ چے بشہ 

شب عروسے...

-سلام اجی خوش اومدی 

مرسے رفتم بالا چقد عشقش خوشگل بود وای

چطوری جلوی اشکامو بگیرم😭😭

یہ خانومی اومد کنارم نشست اتفاقی افتاده دخترم؟؟

نه😭چشمام یکم میسوزه...

باشہ حالا پاشو واسه دخترم یکم برقص..

تنها دخترم امشب عروس شده..

بزور بلندم کرد ک برقصم

(خیلے سخته بری عروسی عشقت برقصے)

ساعت12بود همه رفتن سوار ماشینا شدن

 واسه اینکه دنبال عروس و داماد بریم..

هییی خدا متنفرم از دنیات چی میشد اگہ من جاے اون دختر بودم

 حتے واسہ یہ دقہ😭😭سوار ماشین شدم هی بوق بوق بوق وای دارم فقط اشک.میریزم 😭💔

عشق من نفسممم زندگیم واسه همیشه شده ماله یکی دیگہ 😭

برگشتم رفتم خونه با هیچکسم خدافظی نکردم

فقط یہ پیام دادم بہش گفتم خدافظ واسه همیشہ

 پنجشنبها به یادم باشـ..

دیگہ همون یہ تیغ بودو ی جیغــــــــــ اخـــــر و پایانـ منـ😭فقط کسے سر خاکم گریہ نکنه

حتی عشقم زندگیم گریہ داشت کہ همہ خندیدن😭

عشقم یادته چقدر میخاسمت یموقع گریه نکنیا

 بخدا طاقت ریختن اشکاتو ندارم داغون میشم

 تو ک خودت بهتر میدونی چقدر میخامت..

خدآاا تو تمومش نکردی ولے من تمومش کردم

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
فازخونه

داستان کوتاه دختر خیانت کار قسمت اول

دختر: عشقم

پسر: جونم

دختر: خیلی دوستت دارما !

پسر: منم دوستت دارم 

دختر: من خیلی خیلی دوستت دارم!

پسر: خب منم خیلی دوستت دارم

دختر: میگم عشقم؟

پسر: جونم بوگو

دختر: میتونی ی شارژ بفرستی برام الان جاییم نمیتونم بگیرم

پسر: به یه شرط یه سوال میپرسم راسشو بگی

دختر: باشه قبول

پسر: شارژ تو جیبیم دارم وارد کن 

دختر: بگو بنویسم بعد ک قطع کردیم واردش میکنم

پسر: باش وارد کن ×141×6630...#

دختر: مرسی اقایی جبران میکنم. حالا بپرس سوالتو

پسر: تو علی رو میشناسی

دختر: باید بشناسم؟

پسر: قرار شد هر سوالی پرسیدم راستشو بگی

دختر: خب این چ سوالیه معلومه ک نمیشناسم علی کیه؟

پسر: ی پسر قد بلنده چهارشونه چشاش قویی

دختر: اصن تو ذهنمم ندیدم همچین پسریو و نمیشناسمش هم

پسر: بگو جون من

دختر: جون تو

پسر: ...

دختر: چیزی شده عشقم کسی چیزی گفته؟

برای خواندن قسمت دوم کلیک کنید

هم اکنون تماشای قسمت دوم دختر خیانت کاردر دسترس است

نویسنده : وبلاگ فاز خونه


۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
فازخونه